دانستنیهای ازشخصیت های حادثه کربلا
|
نماینده امام حسین(ع):مسلم بن عقیل(پسرعموی امام) آزاده شهید:حر ازمادران قهرمان کربلا:ام خلف(همسرمسلم بن عوسجه) پیرمردرزمنده کربلا:اَنَس مسئول کمک های مردمی واسلحه شناس کربلا:ابوثمامه(هنروی اسلحه شناسی بود) معلم قرآن:بُرَیر(لقب وی سیدقاریان) قاری قرآن:اَسلَم ترکی(منشی ونویسنده امام حسین(ع) غلام سیاه پوست:جَون(وی افتخارخدمتگزاری ابوذرغفاری رانیزداشت) اذان گوی شهید:حجاج فرزندمسروق مادرکودک شیرخوار:رباب(همسرامام حسین(ع)) مفسروحافظ قرآن:حبیب بن مظاهر(فرمانده سمت چپ لشکرامام حسین(ع)) نامه رسان جوان:قیس قهرمان(ازاهالی کوفه) پیرمردشجاع:عبدالله فرزندیَقطر(به روایتی باامام حسین(ع) همشیر بوده اند) خانواده نمونه : خانواده مسلم بن عوسجه کارگرزاده:نصرفرزندابونیزر(اززمان حضرت علی(ع) شغلش کندن وحفرقنات بود.) رزمنده جانباز:مسلم اَزدی(یک پاداشت وپای دیگرش درجنگ هاازدست داده بود.) شبیه پیامبر:حضرت علی اکبر(ع)(وی نخستین کسی بودکه ازامام اجازه میدان رفتن گرفت) محافظ رهبر:حَنظَله(ازیاران پیامبر(ص) درجنگ احد) آخرین شهید:سوَید پیامبرکربلا:حضرت زینب(س) بانوی سخنور:ام کلثوم(دخترامام علی(ع) وخواهرامام حسین(ع)) نخستین زایرامام حسین(ع):جابربن عبدالله انصاری نماینده امام حسین(ع) جهت دعوت نمودن(جهت کمک ) مردم بصره به کربلا امام حسین (ع) در چه روزی از مکه به طرف کربلا حرکت کرد ؟ روز عرفه امام حسین (ع) در چه روزی وارد سرزمین کربلا شد ؟ جمعه دوم محرم واقعه عاشورا مطابق با کدامیکاز ماهها ی شمسی بوده است ؟ شهریور ماه امام حسین (ع) هنگام شهادت چند سال داشتند ؟ 57 سال امام حسین (ع) ویاران وفادارش چند روز در کربلا بودند ؟ هشت روز چه تعداد از فرزندان حضرت علی (ع) در کربلا به شهادت رسیدند ؟ 9نفر چه تعداد از فرزندان امام حسین (ع) در کربلا به شهادت رسیدند ؟ 3نفر شمربن ذی الجوشن ((لعنه الله علیه ))در چه تاریخی وارد کربلا شد ؟ نهم محرم چند تن از سربازان دشمن مامور بستن اب بودند ؟ 500 تن لشکرکوفیان با چه تعداد نیروبه جنگ امام حسین (ع) امده بودند ؟ 33هزار نفر سرچند تن از شهدای روز عاشورا را به طرف امام حسین پرتاب نمودند ؟ عبدلله بن عمبر کلبی .عابس بن ابی شبیب شاکری .عمروبن جناده چه تعدادی از لشکریان سپاه کوفه با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند ؟ 10 نفر چه کسی دستور تاختن اسب بر بدن مقدس امام حسین (ع) را صادر کرد ؟ عمرسعد تنها زنی که در کربلا شهید شد که بود ؟ مادر وهب چند تن از شهدای کربلا از اصحاب رسول اکرم (ص) بودند ؟ 5تن: حبیب بن مظاهر .انس بن حرث کاهلی .هانی بن عروه .مسلم بن عوسجه .عبدالله بن بقطر عمیری لشکر عمرسعد چند نفر بودند ؟ 6000 نفر شمر بن ذی الجوشن با چند نفر به کر بلا امده بودند ؟ 4000 نفر چند نفر از یاران با وفای امام حسین (ع) اسیر وشهید شدند ؟ سوار بن منعم .موقع بن ثمامه صیداوی - کدامیک از یاران امام حسین (ع) پیکر خود را سپر تیرهای دشمن ساخت تا امام (ع) نمازش را بخواند ؟ سعید بن عبدالله در چه تاریخی فرمان بستن اب برروی امام حسین (ع) از طرف کوفه صادر شد ؟ هفتم محرم شهیدانی که امام حسین (ع) هنگام شهادتشان با پای پیاده بر بالین انها رفت چه نام داشتند ؟ حر .واضع رومی .عباس .جون .علی اکبر .قاسم .مسلم بن عوسجه کوچکترین شهید کربلا چه کسی بود ؟ حضرت علی اصغر (ع) بزرگترین شهید کربلا چه کسی بود ؟ حبیب بن مظاهر سر مبارک امام حسین (ع) بر بالای نیزه . ایات کدام سوره را قرائت می کرد ؟ سوره کهف القاب زیر مربوط به کدامیک از شهیدان کربلاست؟ سقای لب تشنگان . قمر بنی هاشم . علمدار کربلا ؟ حضرت ابوالفضل اولین نفر از سپاه یزید که در روز عاشورا به امام حسین پیوست که بود ؟ حربن یزید ریاحی کدامیک از شهیدان کربلا شباهت زیادی به پیامبر اکرم (ص) داشت ؟ حضرت علی اکبر (ع) چه کسی سر بریده امام حسین (ع) را در تنور گذاشته بود ؟ خولی بیمار دشت کربلا چه کسی بود ؟ امام سجاد (ع) قافله سالار اسیران که بود ؟ حضرت زینب (س) کدامیک از دختران امام حسین (ع) در خرابه شام جان داد ؟ حضرت رقیه (ع) چه کسی در خرابه شام امام حسین (ع) را در خواب دید ؟ سکینه دختر امام حسین (ع) اولین زمینی که خداوند ان را قداست بخشید کجاست ؟ زمین کربلا جابر بن عبدالله انصاری دئر چه روزی وارد کربلا شد ؟ اربعین اولین نوحه گر امام حسین (ع) چه کسی بود ؟ خداوند متعال اولین شخص از یاران امام حسین (ع) که در روز عاشورا به میدان امد که بود ؟ عبدالله بن عمیر اولین شخصی که تیر به طرف لشکر امام حسین (ع) پرتاب کرد چه کسی بود ؟ عمر بن سعد امام محمد باقر (ع) در واقعه کربلا چند ساله بود ؟ چهار ساله حضرت عباس (ع) وحضرت زینب کبری در کربلا چند ساله بودند ؟ حضرت عباس (ع) 37 سال و حضرت زینب کبری 52 سال حسین مصطفی سلام حسین مظلوم علی شهید کربلا سلام اون که می گفت تو کربلا خیمه هاتو آتیش زدند نگفت کجا به بچه ها زخم زبون و نیش زدند اون که می گفت یه دختره آتیش به دامن رودیده نگفت تو اون صحرا چرا راه نجف رو پرسیده اون که میگفت زینب تو رگ بریدت رو بوسید نگفت میون نیزه ها فقط سر تو رو می دید اون که می گفت دیده بوده گوش یکی خون می چکید نگفت کجا سیلی زدو گوشوارشو گرفت کشید اون که می گفت انگشت تو از بدنت جدا شده نگفت که انگشترتو غنیمت کیا شده اون که می گفت یه زنجیری به گردن علی دیده نگفت کجا با خطبه هاش بساط ظلم رو کوبیده اون که می گفت بچه هاتو با تازیانه می زدند نگفت دلیلشون چی بود با چه بهونه می زدند می خوام بگم که ماجرا ازاونجایی آب می خوره که ظالم اولی گفت علی باید کنار بره اون روزی که حسین من مادرتو کتک زدند کینه خیبری رو با قباله فدک زدند اون روزی که آتش کین بر در خونتون نشست برادرت قربونی شد پهلوی مادرت شکست اون روزی که دست علی بسته بود و تو کوچه ها فاطمه شو کتک زدند جلوی چشم بچه ها اون روزی که خونتونو به شعله ها در کشیدند تخم نفاق و کینه رو میون امت پاشیدند می خوام بگم بعد تو باز خیل خوارج اومدند اونایی که مادرتو زدند دوباره اومدند دلم دیگه راضی نشد دست خالی پا بکشیم اونی که زینب کشیده یه خوردشم ما بچشیم زینبی که تو ازدواج می گفت یه شرط خوب دارم هرجا حسین من بره منم باید باهاش برم زینبی که بعد دو روز اومد پی تو قاصدش حق داره بعد مرگ تو شوهرشم نشناسدش اون که وصیت تو رو همش به جون و دل خرید یه دخترت گم شده بود میگن تا صبح پی اش دوید میخوام بگم خواهر تو خیلی مصیبت کشیده بطوریکه همه میگن قامت زینب خمیده زینبی که هرجا می رفت یا هرکجا پا می گذاشت جبرئیل هم می یومد و بالهاشو اونجا می گذاشت زینبی که اگه یه روز میخواست پیش بابا بره هاشمی ها جمع می شدن دخت علی تنها نره زینبی که می رفت بقیع سر بزنه به مادرش مدینه رو قرق می کرد ابو فاضل با لشکرش زینبی که اگه یه روز اراده سفر می کرد حسین شو صدا می زد عباس شو خبر می کرد زینبی که اگه یه وقت سوار مرکبی می شد زانوی عباس علی رکاب زینبی می شد حالا باید سفر کنه با بچه های بی پناه گاهی می ره تو علقمه دور میزنه تا قتلگاه شاید می خواد برای تو پیراهنی پیدا کنه شاید می خواد داد بزنه عباسشو خبر کنه اگه یه روز نمی دیدت مریض می شد توی خونه بی تو کجا داره بره می خواد همینجا بمونه دلش می خواست جاش بزارن تنها تو اون دشت بلا ولی یهو یه دختری داد می زنه عمه بیا می خوام بگم دختر تو درد و بلا کم ندیده تو بچه ها هیچ کسی رو مثل رقیه ندیده میگن یه جا خرابه بود خرابه ای تو شهر شام گریه می کرد و هی می گفت عمه بریم پیش بابام آخه می خوام حرف بزنم درد و بلا مو بهش بگم شکایت این مردمو پیش بابا جون ببرم با التماس به خواهرت میگفت بگو بابا بیاد گفتم باید کاری کنی دیگه دلش بابا نخواد سر تو رو تو ظرفی که یه پارچه روش کشیده بود بردن جلوش گذاشتنو رنگ همه پریده بود هی می گفت من نمی خوام عمه گرسنه ام نیست وقتی یه خورده بو کرد فهمید که ماجرا چیست سرو گذاشت رو دامنش ناز غریبونه می کرد با دستاشون گیسوهاتو یکی یکی شونه می کرد می بوسید هی نازت می کرد با دستای ناز و لطیف قصه رنجشو می گفت از اون جماعت کثیف بابا همین که رفتی و اسب تو بی تو باز اومد یهو دیدیم از هر طرف یه عالمه سرباز اومد این بار به جای شمشیرا با نیزه حمله ور شدند وقتی که دور شدند دیدیم خیمه ها شعله ور شدند خیمه ها که آتیش گرفت تو داشتی ما رو می دیدی وقتی منو سیلی زدند تو هم صداشو شنیدی خیمه ها رو سوزوندن و هرکی یه جا فرار می کرد طفلکی عمه مون بابا نمیدونی چیکار می کرد هر بچه ای به یه طرف از ترس دشمن می دوید عمه به دنبال همه بیشتر پی من می دوید یه بار که رفت تو خیمه ها داداش علی رو بیاره فریاد کشید رباب بیا علی دیگه نا نداره یه زنجیری آوردند و بستند به گردن داداش از بچه ها هرکی که بود این زنجیرو بستن به پاش تو کاروان جلو جلو سرها رو نیزه ها می رفت پشت سر داداش علی جلوی بچه ها می رفت اگه می خواست که تند بره بچه ها ناله می زدند طفلکی تا یواش می کرد با تازیانه می زدند یه شب شنیدیم سر تو خولی به خونش می بره فرداش دیدیم سیاه شدی موهات پر از خاکستره بعد شنیدیم یه راهبی سر تو رو اجاره کرد یه تشت زر بود با گلاب هی تو رو شست و گریه کرد بعده یه مدتی سفر بابا به کوفه رسیدیم شهری که از مردمونش زخم زبونا شنیدیم میخوام بگم کوفه کجاست بگم ز کار مردمش عمه می گفت پسر عموت مسلمو اینجا کشتنش عمه می گفت اینا به تو نامه نوشتند که بیا بعد اومدند جلوی تو صف کشیدند تو کربلا عمه می گفت گفته بودند بری بشی امیرشون تو رو که تشنه کشتن و ما هم شدیم اسیرشون تو اون جماعت کثیف هیچکس به فکر ما نبود پامون تاول می زد ولی کسی به فکر ما نبود با شلاقهای چرمیشون گاهی به ما سر میزدند عمه مارو بغل می کرد عمه رو بیشتر می زدند یکی میگفت خارجین یکی می گفت جلو نرین یکی می گفت حقشونه یکی می گفت سنگ بزنین یکی دیدم یه عالمه سنگ درشت تو دامنش می گفت که هر کی بزنه حتما بهشت می برنش یه پیر مرد اومد جلو زل زد تو چشمای داداش گفت هرکی که کافر بشه ظالم می شه اینه سزاش داداش علی گفت پیرمرد بگو بینم مسلمونی آیا رسولو می شناسی از دخترش چی می دونی اگه علی رو می شناسی فاتح خیبر و حنین حسین ز زهرا و علی منم علی ابن حسین اون پیر مرد گریش گرفت گفت آقا جون ببخشیدم آره علی رو می شناسم باور کنید نفهمیدم گفت که می خوای دعات کنم یه پارچه تمیز بیار ببند زیر این آهنا رو زخم گردنم بذار یکی یه تیکه نون آورد انداخت و گفت مال گداست عمه صدا زد بی حیا این اهل بیت مصطفی ست وقتی که عمه گفت سکوت زنگوله هام صدا نکرد کسی دیگه جیک نمی زد سنگم کسی رها نکرد عمه می گفت ای کوفیا خنده بسه گریه کنید ننگ به دامن شما شما که پیمان شکنید کی بود نوشت خسته شدیم از ستم و ظلم یزید حالا به دور بچه هاش جمع شدید و کف می زنید کی بود نوشت اگه بیای همه می شیم فدای تو تمام هست و بودمون را می ریزیم به پای تو بگم از این شام بلا می خوام بگم مصیبتش عمه رو پیر کرده بابا عمه رو پیر کرده بابا ما رو تو شهر چرخوندنو جماعتم کف می زدند زنها روی پشت بونا با هلهله دست می زدند از خوشحالی دست می زدند گفتند بیاید مسلمونا کافرا از راه رسیدند یهو دیدیم جماعتی به سمت ما می دویدند سر تو رو برداشتنو به دور هم می چرخیدند جلوی چشم بچه ها با هم دیگه می رقصیدند تو کوچه ها بردنمون مردم تماشا بکنند خواستن که هتک حرمتی به آل طه بکنند فحش به علی می دادن و تبریک به هم می گفتند چشمای رزل و پستشون دایم به ما می دوختند وقتی می گفتیم نکنید نگهبانا میومدند دمبالمون می کردنو با شلاقاشون می زدند اینجا پر نامحرمه وگرنه پیراهنمو در می آوردم ببینی کبودیای تنمو بابا جون این خواهرتم مثل خودت دلیرو بود میخوام بگم تو سینه اش انگار دل یه شیرو بود یهو دیدیم فریاد کشید ای برده زادگان پست ای که لیاقت شماست یزید میمون باز مست ای آل بوسفیان مگر نشینیده اید از ثقلین چرا به نیزه می برید راس برادرم حسین ای ننگ و ذلت به شما با چشم ساز فطرتین با گلستان مصطفی با بوستان عترتین فریا کشید بیخبرا چرا باید چنین باشه یک ولد حرامیو امیر مسلمین باشه بابا یه مطلبی می خواد قلبمو از جا بکنه ترسم اینه اگه بگم عمه باهام قهر بکنه بهت می گم یواشکی می خوام گوشاتو وا کنی عمه اگه گفت چی می گه یادت باشه حاشا کنی عمه رو که تو می شناسی با اون حیا و غیرتش چادرشو کشیدنو سیلی زدند تو صورتش حالا که اومدی پیشم حالا که مهمونی شده می گم چرا عمه سرش شکسته و خونی شده نه که فقط فهش دادنو نه که فقط کتک زدند تو مجلس شرابشون به زخممون نمک زدند صبح همگی تو کاخ شاه یه چوب دیدیم دست یزید جلوی چشم بچه ها یه کاری کرد پست پلید عمه دیگه طاقت نداشت روشو به بچه ها کنه سرو به چوب محفلش زد که یزید حیا کنه درد و دلای دخترت دل جماعت رو سوزوند حتی صدای گریه بعضی رو آسمون رسوند رقیه که تو دامش هم صحبت سر تو بود یه جورایی نازت می کرد انگار که مادر تو بود نمی دونتم دختر تو چطور نگاش کرده بودی فقط می گم که با چشات انگار صداش کرده بودی می خوام بگم تو خرابه سکوت غمباری نشست همه دیدن یواش یواش رقیه چشماشو می بست دختر شیرین زبونت دیگه ساکت نشسته بود انگار یه بغض سنگینی راه گلوشو بسته بود بچه ها دورش اومدند درد دلاش تموم شده بلبل اهل بیت ما چرا دیگه آروم شده یکی می گفت این طفلکی از بسکی سختی کشیده حالا دیگه خسته شده چشماشو بسته خوابیده یکی می گفت بچه دیده جواب نیومد از باباش لابد دلش شکسته و خواسته قهر کنه باهاش سکینه گفت خواهر من اصلا به فکر خواب نبود فقط می خواست حرف بزنه منتظر جواب نبود ربابه اومد کنارش نشست و گفت عزیز من بابا داره گوش می کنه غصه نخور تو حرف بزن زینب اومد جلوترو دستی کشید روی سرش گفت عمه جون هیچ بابایی قهر نمی شه با دخترش اگه بابات ساکت شده واسه اینه که گوش می ده چشماتو وا کن گل من عمه به قربونت بره میگفت یه نانجیب می گفت من بلدم چیکار کنم شلاقشو کشید و گفت می خوای اونو بیدار کنم بیکی که دید اون بی حیا دستشو پس نمی کشه یواشکی گفت تو گوشش
| ||
سردارشهید منوچهر علیپور متولد مازندران قائمشهر روستای خطیرکلا میباشد درسال 1365درمنطقه لولان اوشنویه در عملیات قادر بشهادت رسیدند ودرروز قیامت مورد شفاعت او قرار بگیریم روحش شاد ای شهید همیشه زنده